داد زن شوهر خود را پیغام / که چرا عرضه نداری الدنگ؟

جاری‌ام رفته نشسته در قصر / بنده محبوس در این خانه تنگ

تو برایم نخریدی خودرو / پایم از پیاده رفتن شد لنگ

مردم از خانه‌نشینی ای مرد / تو بیا تا برویم سوی فرنگ

کاش می‌شد که تنم می‌کردم / پالتوی پوستی از جنس پلنگ

رنگ مویم دگر افتاد از مد / موی خود را بکنم باید رنگ

گر تو خواهی که طلاقت ندهم! / "باید این لحظه بی‌خوف و درنگ"

روی و پول فراوان آری / تا حرامت نکنم چند فشنگ

با نگاه غضب‌آلود و خشن / بر دل شوی خودش هی زد چنگ

شوهر ذلیل مادرمرده / نه بل‌آن جمله مردان را ننگ

هیبت شوهری از یاد ببرد / همچو ماهی که شود صید نهنگ

رفت و از غصه نشست و می خورد / شد ز می خوردن بسیار ملنگ

خیره از باده پی منقل رفت / شد هروئینی و آلوده بنگ

زن ظالم که بهانه می‌جست / سوی قاضی شد و سر داد آهنگ:

شوهر بنده که تریاکی هست / می‌زند سیلی و مشت و اردنگ

گر تو صادر نکنی حکم طلاق / می‌شوم کشته ضربات کلنگ

شوهر بنگی من تا اینجاست / شهد در کام حقیر است شرنگ

قاضی بی‌خبر و نا آگاه / خام یک مشت اراجیف جفنگ

به زن قصه طلاق اعطا کرد / شد زن قصه ما فاتح جنگ

خواست از محکمه بیرون آید / حکم قاضی به کفش چون نارنگ

از قضا خورد دم در به زمین / "واندکی سوده شد او را آرنگ"

"از زمین باز چو برخاست نمود / پی برداشتن حکم آهنگ"

از دل شوهر سابق ناگاه / آمد آهسته برون این آهنگ:

آه دشت ژن من یافت خراش / آه پای ژن من خورد به شنگ!

 

-----------------------

 

- و بدان ای فرزند که شعر فوق بدان سبب سروده شده‌است که حواست را جمع نموده و زن نگیری که زن تو را معتاد می‌کند.

 

پی نوشت: ما حرفمان را پس می‌گیریم. ای فرزند زن بگیر که از قدیم گفته‌اند زن که عمر و نفسه دوتاش خوبه چهارتاش بسه!

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









برچسب ها : طنز, قلب, شوهر,